با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست
اولين بار
كه بخواهم بگويم دوستت دارم
خيلى سخت است
تب مى كنم، عرق مى كنم، مى لرزم
جان مى دهم هزار بار
مى ميرم و زنده مى شوم پيش چشم هاى تو
تا بگويم دوستت دارم
اولين بار
كه بخواهم بگويم دوستت دارم
خيلى سخت است
آخرين بار آن از هميشه سخت تر است
#شل_سيلوراستاين
حال خوب و بد آدم ها را میشود از روی عکس پروفایلشان احساس کرد.
خستگی٫ دل مردگی ٫شادی و خوشبختی ادم ها توی عکس پروفایلشان موج میزند.
کافیست ادلیست تلگرامت را نگاه کنی تا بفهمی حال کدام دوستت خوب است و روبراه و حال کدام بد است و وخیم.
دوستی دارم که مادر است .
همیشه شیطنت های دختربچه اش را عکس پروفایلش می کند.
عکس هایش را که ورق میزنم از روز اولی که سارا کوچولو بدنیا امده تا روزی که کم کم یاد می گیرد روی پاهای کوچکش بایستد را می بینم.
انگار همه ی عشق و دغدغه و زندگی دوستم سارا کوچولو است.
خداروشکر می کنم که حالش خوب است.
دوستم مریم به تازگی عروس شده است .
عکس های پروفایلش را که نگاه می کنم عشق وخوشبختی موج میزند.
مثل عکسی که امروز روی پروفایلش دیدم و نوشته بود "من عاشق این رابطم .... به زندگیم خوش اومدی "خداروشکر میکنم که حال مریم هم خوب است...
شاگرد درس خوان و اول کلاسمان عکس پروفایل ندارد.هیچ وقت نداشته است. انگار حال خنثی و بی تفاوتی دارد یا اینکه از بس مشغول درس خواندن است که یادش رفته عکس بگذارد. ولي حس می کنم حال او هم خوب است...
در ميان ادليستم، یکی هست که چند روز یکبار عکس پروفایلش را عوض می کند .
ميداني
آدم هایی که زود به زود عکس پروفایل عوض می کنند نه بیکار هستند و نه ديوانه این ادم ها فقط دلتنگ یک ادم ممنوعه هستند.
و تنها راه فریاد دلتنگی اشان عکس پروفایلشان است.
انگار که می خواهند بگویند : هی فلانی که نمیدانم اسمم هنوز توی ادلیستت هست یا نیست. ببین حال و روزم را...
ببین که چه بر سرم اوردی؟
ببین که چطور دل شکستگی امانم را بریده است...
خوب میدانم که حال این دوستم هیچ خوب نیست،
یعنی اصلا خوب نیست و چقدر دلم می خواهد همین امشب به او پیامی بدهم و بگویم:
چه شعر قشنگی روی پروفایلت گذاشتی رفيق
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تادلم ‚باز دلم٫باز دلم٫ دل بشود. . . .
به تو ستاره ی خوبم، نگاه ِ بد می کرد
کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو ِتو می شد، مرا لگد می کرد
تو ماه بودی و بوسیدنت نمی دانی
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد
بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟
چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد
کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که راه شما را همیشه سد می کرد
كاظم بهمني
از كتاب عطارد
@kazembahmani
عاشقش او را هنرمندانه میخواهد
به پای خواندنش هم گریه ی مردانه می خواهد
من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه می خواهد
شبیه شمع تنهایی که پای خویش می سوزد
دلم آغوش گرم و عشق یک پروانه می خواهد
برایش شعر گفتم تا رقیبم پیش شاعرها
بگوید عاشقش او را هنرمندانه می خواهد
به قدر یک نگاه ساده او را خواستم اما
به قدر یک نگاه ساده هم حتی نمی خواهد
#محمد_شیخی
#کتاب_تلقین
از دیدار تو بازمیگردم
با دستهایی که در دستهایم جا ماندهاند
و حرفهایی که در دهانم...
از دیدار تو بازمیگردم
با چشمهایی،
که راه خانه را بازنمیشناسد
کسی در رگهایم راه میرود
کسی در قلبم میایستد
و در جیبهایم دستیست
که بوی ِ عشق میدهد...
در آیینه نگاه میکنم
تو را میبینم
#مریم_ملک_دار
@BivazniChannel
قسم به پرستو
آن گاه که جفتش می میرد
و تنها به آشیانه باز می گردد
چه غروب غریبی!
قسم به کرم شب تاب
آن گاه که از پیله بیرون می آید
و با نسیم هم آغوش می شود
چه پروازی!
قسم به خورشید
آن گاه که تو بر آن می تابی
چه تلالویی!
قسم به همه دانه ها
آن گاه که در خاک می میرند
و در نور متولد می شوند
چه رستاخیزی!
قسم به ساقه ای که در باد می شکند
آن گاه که از ایشان جز خاکستری بر جای نمی ماند
قسم به تمامی آیینه ها
آن گاه که در برابر آب قرار می گیرند
قسم به لطافت قسم،
می دانم
که می دانی
دوستت دارم.
#مسیحا_برزگر
@BivazniChannel
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آنگونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست
هرجا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای کاش که میگفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداعِ تو سلامی ست
یا پشتِ خداحافظیِ من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
#مهدى_فرجى
@Dozhman_Ch
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه
چیزهایِ سادهای را ندارد!
#افشین_صالحی
[ @DastaneKotah ]
آنگاه که جفتش میمیرد
و تنها به آشیانه باز میگردد
چه غروب غریبی!
قسم به کرم شب تاب
آنگاه که از پیله بیرون میآید
و با نسیم همآغوش میشود
چه پروازی!
قسم به خورشید
آنگاه که تو بر آن میتابی
چه تلألویی!
قسم به همه دانهها
آنگاه که در خاک میمیرند
و در نور متولد میشوند
چه رستاخیزی!
قسم به ساقهای که در باد میشکند
آن گاه که از ایشان
جز خاکستری بر جای نمیماند
قسم به تمامی آیینهها
آنگاه که در برابر آب قرار میگیرند
قسم به لطافت قسم،
میدانم که میدانی
دوستت دارم.
#مسیحا_برزگر
https://telegram.me/Asheghaneha_ir
جز خود آدم؛
هيچ وقت،هيچ كس و هيچ چيز به داد آدم نمى رسد ..
تبديل شديم به آدم هاى مكانيكى !
موقع خوشى تنهاييم،موقع ناراحتى تنها تر ..
يعنى محض رضاى خدا؛يكـ نفر،حـتـى يـكــ نـفــر نيست كه در آن شرايط جواب تلفنت را بدهد ..
انگار كه از ناراحتى هم خوشحال مى شويم!
چند بار شده وقتى كه همكار، دوست، آشنا، فاميل و همسايه خارج از زمانِ هميشگى تماس بگيرند و جوابشان را ندهيم از ترس اين كه "نكند كار داشته باشد؟؟؟"
نمى خواهد اعتراف كنيد كه چند بار اين كار را كرديد،فقط خدارا شاهد بگيريد كه همچين چيزى ترس دارد ...؟نهايتش اين است كه اگر هم كارى از ما بر نيامد لا اقل ميتوانيم گوش كنيم بهشان ..!شايد طرف مقابلِ بيچاره انقدر در عذاب است كه فقط مى خواهد حرف بزند تا سكته نكند ..!
گوشتان قرار است بشنود شما فقط قرار است اين تلفن لعنتى را روى گوشتان نگهداريد!اين هم ترس دارد؟؟
"يكجايى محمود دولت آبادى مى گويد : مارا مثل عقرب بار آورده اند .."
راست ميگويد،نمى گويد؟
| #مژده_خردمندان |
⚜channel : @bestTchannels
با بویش
با لطافت سرمایش
پیش از آفتاب که برمیخیزی انگار پیش از خلقت برخاستهای ..
| #جلال_آل_احمد |
| خسی در میقات |
*پ.ن: غبن یعنی زیان دیدن،به ویژه به سبب ناآگاهی یا سادهلوحی
⚜channel : @bestTchannels
چیزی که یه مرد رو تبدیل به یک هنرمند می کنه دوست داشتن واقعی یک زنه.
به نطر من عشق بزرگترین اثر هنری هست که یه هنرمند می تونه خلق کنه!
| قهوه سرد آقای نویسنده |
@rouzbeh_moein
| #روزبه_معین |
⚜channel : @bestTchannels
پشت بیخیال گفتنش چقدر حرف نگفته هست ...
پشت بی تفاوتیش چقدر دلتنگی جمع شده ...
پشت آرایش غلیظ یه زن چقدر عشق ,دلشوره,اشک ,شک پنهون شده ... هيچوقت نميتوني بفهمي پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور,ترس,درد، دوست داشتن وجود داره ...
تو هیچوقت نمی تونی بفهمی پشت دستای گره خورده یه زن ومرد چقدر فاصله خوابیده...
پشت تعهد شناسنامه ای شون چقدر هوس بوده ...
پشت قیافه منطقیه یه آدم چقدرجنون هست ...
هيچوقت تو نميتوني بفهمي پشت عصبانيت یه آدم چقدر مهربونی وجود داره ...
پشت سر شلوغیای یکی چقدر تنهایی... پشت انزوای یکی چقدر دلیل...
تو هیچوقت یه زن خیابونی رو تو خونه اش ندیدی
همونطور که یه خانم جلسه ای رو تو خونه اش...
تو از خاطرات کودکیه یه قاتل زنجیره ای,یه دزد حرفه ای,یه معتاد الکلی چیزی نمیدونی...
تو خیلی وقتا,خیلی جاها,تو خیلی شرایط ها نبودی اما راجبش گفتی
قضاوت کردی
رای دادی
محکوم کردی
تو خدا نبودی اما خدایی کردی...
@nckaA
@special_things
پير شدنت را نظاره كنم
غر زدنت را
موهای كم پشت سپيدت را
نگاه مهربانِ از پشتِ عينكت را
چالِ گم شده زيرِ چين و چروكِ صورتت را
ميبيني...؟
من تا كجا خودم را با تو تصور ميكنم...؟
من كنارت ميمانم
تا ثابت كنم كه با تمامِ اينها هم زيبايی...
| #علی_قاضی_نظام |
❣ channel : @bestTchannels
کلاس 106 دانشگاه جای خیلی دنجی بود ، انتهای راهرو بود ، کوچک و نُقلی
کلاسش همیشه خودمانی بود ، انگار که دوستانت را دعوت کرده ای به اتاق خودت
من کمتر آنجا کلاس به پستم میخورد ، اما قضیه برای او کمی متفاوت بود و بیشتر کلاس هایش آنجا تشکیل میشد ، اصلا شاید برای همین بود که آن کلاس برایم اینقدر خواستنی جلوه میداد
آنروز یادم است که امتحان داشتند ، از آن سخت هایش !
غُرغُر درس نخواندن و سخت بودن امتحان را از روزها قبل برایم شروع کرده بود !
وقتی رسیدم امتحان شروع شده بود ، رفتم پشت در و درون کلاس را نگاه کردم ، استایل خراب کردن امتحانش مثل خودم بود ، خودکار را میگذاشت روی میز ، دو دستش را میزد روی پیشانی و فقط زمین را نگاه میکرد ،
نمیدانم چرا اما دلم میخواست آن لحظه بغلش کنم و بگویم ، ببین ، این امتحان که هیچ ، تو اگر از دنیا هم بیوفتی من با توام ، سرت را بالا بگیر بلامیسر جان ، دلم میخواست تا جایی که حراست ما را از هم جدا میکرد بغلش میکردم
دلم میخواست یقه ی استادش را بگیرم و بگویم آخر مرتیکه یلاقبا تو دلت میاید که اینقدر فلانی جانم را ناراحت کنی ؟
دلم میخواست ساعت برنارد را داشتم و زمان را نگه میداشتم و تمام برگه اش را از روی دست این و آن برایش پُر میکردم ..
رفتم به سمت بوفه ، از اکبر آقایمان دو عدد چایی ، دو عدد هوبی و یک کاغذ آچهار گرفتم ، روی کاغذ با ماژیک نوشتم :
" ولش کن امتحان رو ، بیا چایی با هوبی "
رفتم پشت در ، به بغل دستی اش گفتم صدایش کند
کاغذ را نگه داشتم لبه شیشه برای چند ثانیه و بعد نگاهش کردم ،
همه ی آن عصبانیت در یک لحظه رفته بود و داشت میخندید
از آن خنده هایی که فقط خودم میدانم چقدر معرکه بود
رفتم روی پله ها نشستم ، چند لحظه بعد آمد بیرون و بغل دستم نشست
چایی و هوبی اش را گرفت و بعد بدون آنکه به من نگاه کند
گفت : من تورو نداشتم چی میکردم ؟
...
میدانی تصدقت روم ، خیلی دلم میخواهد بدانم همه ی این سالهایی که مرا نداری چه میکنی ..
همین
#پویان_اوحدی
@aily_quotes2